این معرفی کتاب، پست اینستاگرامی شهیده نجمه هارونی بوده:

بسم الله الرحمن الرحیم

#معرفی_کتاب 
از بچگی علاقه شدیدی به مطالعه کردن داشتم.
از وقتی به قول قدیمیا سواد دار شدم تو هر مکانی هر چیزی که دستم میومد اعم از رومه ، مجله ، کتاب ، بروشور ، تبلیغ و. رو میخوندم تو دوره نوجوونی بشششدت میزان مطالعه ام بالا رفت علاوه بر این موضوعات نیز متنوع تر شد 
روانشناسی ، علمی ، رمان بخصوص رمان .انقدر میخوندم که همه شاکی میشدن
تقریبا ۷۰٪ کتابای مودب پور رو‌خوندم.
کتابای روانشناسی و ماورائی هم میخوندم اون موقع من کتاب راز رو خوندم ، و یک کتاب مرموز درباره قدرت های ذهنی مثل تلقین . که بعد ها هرگز پیداش نکردم و اسمشم یادم نمیاد. بزرگتر که شدم علاقم همچنان به مطالعه باقی موند اما نه هر موضوع و کتابی
مطالعات دوره جوانی در پست بعدی

#مارگارت_میچل
یکی از بهترین رمان هایی که در عمرم خوندم کتاب  

#بر_باد_رفتهست. کتابی درباره عشق احمقانه و در اثناء جنگ دختر جوانی به نام 

#اسکارلت_اوهارا با چشم های سبز زمردین و دلرباست که عشاق بسیاری دارد این کتاب شاهکاره و فیلمش هنوز هم رکورد پر فروش ترین فیلم تاریخ سینمای جهان رو داره نکته جالب داستان این هست که تقریبا به طرز باور نکردنی در آخرین صفحه کتاب ورق داستان کاملا بر میگرده به طوری که بعد از خوندن دو جلد که هر جلد حدود ۶۰۰ صفحه بود تو شوک فرو رفتم ، و نکته دومش پایان باز بودن داستان بود.

#اصغر_فرهادی_طور
بعد ها برای بستن پایان داستان شخص دیگری ادامه داستان رو تحت عنوان اسکارلت نوشت اما به هیچ وجه دلپسند من نبود، درباره شخص دوم و مکمل اسکارلت 

#رت_باتلر مرموز و عاشق واقعی هم کتابهایی نوشته شد. و اما

اما

#بزرگ_علوی 
زیر تابلو، زیر قاب عکس، استاد به خط خود نوشته بود: چشم هایش- یعنی چشم های زنی که او را خوشبخت کرده یا به روز سیاه نشانده. چشم های زنی که در هر حال در زندگی استاد اثر سنگینی گذاشته و نقاش را برانگیخته است.  به چه قصد این صورت را ساخته بود؟ آیا بدین منظور که از غربت پس از مرگش هدیه ای برای معشوقه اش فرستاده و بدین وسیله وفاداری و دلدادگی خود را بروز داده باشد؟
یا اینکه می خواسته به زنی که با چشم هایش او را اسیر کرده بود بگوید که من تو را شناختم به طوری که خودت نتوانستی خویشتن را بشناسی، و من میدانم تو باعث شدی که من امروز زجر بکشم.شاید هم می خواهد بگوید: ای چشم ها، اگر صاحب شما با من بود من تاب می آوردم و کامیاب می شدم.

متن بالا قسمتی از کتاب 

#چشم_هایش با هسته عاشقانه و زمینه ی است، سوال : آیا چشم های افسونگر درون تصویر متعلق به معشوقه ی استاد بود؟


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها